تالاب آبی
Saturday, December 8, 2007
نقد داستان عاشقیت در پاورقی
داستان «عاشقيت در پاورقي» با وجود كوتاهي، داستاني است كه در حوزة نقد و تفسير داراي قابليتهاي بالقوه و بالفعل زيادي براي بررسي است كه هر كدام به نوبة خود قابل بحث هستند. در اين مبحث به چند ويژگيِ آن با تكيه بر تكنيكهاي پسامدرنيستي اشاره مي‌شود.
يكي از ويژگي‌هايي داستانهاي پسامدرنيستي، به هم ريختن يا از بين رفتن فاصلة واقعيت و تخيل در آن است. به عقيده بري لوئيس اين ويژگي در ادبيات پسامدرنيستي تا حدي مي‌تواند پيش برود كه تمايز ميان متن و دنيا ناممكن گردد. در داستان «عاشقيت در پاورقي» شاهد درهم آميختن واقعيت و متن با يكديگر هستم. شخصيت داستان نه تنها به تخيلي بودن خود و دنيايش واقف است، بلكه آن را به رخ مي‌كشد.
«در اين داستان... من، عاشقم و چند فيلم و داستان ديگر چنان در هم خواهيم پيچيد كه از يكديگر قابل تشخيص نخواهيم بود.»
شخصيت، الگوي زندگي‌اش را بر اساس تقليدي از متنهاي ديگر مي‌سازد و با داستانهاي ديگر و چند فيلم كه برساختة تخيل هستند در هم مي‌آميزند. بنابر اين دنياي شخصيت، تقليدي از متنهاي ديگر است نه تقليدي از واقعيت. هر چند زندگي او را به سمت واقعيتي سوق مي‌دهد كه روزگارش را در آپارتمان چهل متريِ اجاره‌اي، با ديدن سريالهاي عامه‌پسند بگذارند، اما اين شخصيت داستاني خبرة ادبياتي است كه زندگي‌اش را با دنياي متنهاي ادبي برجسته‌اي همچون «مدراتو كانتابيله اثر مارگريت دوراس، آمريكاييِ آرام اثر گراهام گرين» در هم مي‌آميزد و به هنرهاي حاشيه‌اي وقعي نمي‌گذارد. وقتي عاشقش «در را به هم مي‌زند و مي‌رود» او مانند فيلمهاي «هپي‌اند آمريكايي» به دنبال عاشقش راه نمي‌افتد، بلكه با گوش كردن به اثري از ريشارد اشتراوس، رمان سالومه‌يِ اسكار وايلد را ورق مي‌زند.
يكي از دلايلي كه او نمي‌خواهد به واقعيت تن بدهد اين است كه هستي خودش را در اين واقعيتِ تحميل شده پيدا نمي‌كند و در جستجوي هستي واقعي‌اش به دنياي متن مي‌گريزد. زيرا او شخصيتي است كه وجودش فراتر از دنيايي است كه زندگی مي‌خواهد به او اجحاف كند، متني كه يك پايش در سنت و پاي ديگرش در مدرنيته است. او همچون شخصيتي پسامدرن زندگي مبتذلانه‌اش را كه با معيارهاي پوچ‌ و ظاهري تشخص پيدا كرده است، اين گونه توصيف مي‌كند: «من موهاي خرماييِ كوتاهي دارم كه روي پيشاني و شقيقه‌هايم چسبيده. چهل و پنچ كيلو وزن دارم و قدم با كفش پاشنه بلند يك متر و شصت سانت است. ليسانس ادبياتم را از دانشگاه آزاد گرفته‌ام.»
در همين راستا واقعيت در قالب متني سنتي، او را درگير عشقي سطحي با عاشقي كم مايه مي‌كند. اما او در پي شناخت هستي خودش به گذشته باز مي‌گردد، نقش زن مينياتوري هويت تاريخي و زنانه اوست. او با ديدن تصوير زن مينياتوري به واقعيتي دست پيدا مي‌يابد كه هميشه در طول تاريخ به او تحميل شده است كه عليرغم ميل باطني‌اش «خونسرد و بي‌تفاوت جلوه كند» اما او دريافته است كه «به رغم همه‌ي اينها... ميلي پنهان در زير پوستش در حال فوران است.» پس قاعده را شكسته و طرحي نو در مي‌اندازد و با عاشقش زندگي را شروع مي‌كند. اما اين طرح نو واقعيت را تغيير نمي‌دهد و او اين جهان واقعي را برنمي‌تابد و براي التيام دردهاي دروني‌اش به همان پنداشتهاي ذهني برآمده از متن و تصويرها باز مي‌گردد. و اين داستان همچنان ادامه دارد و او زير بار ابتذال زندگي نه در واقعيت بلكه به دنياي متنها و تصاوير پناه مي‌برد او نمي­خواهد مانند آن زن نقشي باشد كه در طول تاريخ به او تحميل شده است كه تنها يك نقش ساكت باشد و سالها ساكت و صامت اين نقش را ايفا كند. او در تباين خود با واقعيت دچار از هم گسيختگي مي‌شود و نمي‌تواند در دنياي واقعي زندگي كند. در هر حال شخصيت دغدغه­ی هستي خودش را دارد و به نوعي دچار از هم گسيختگي شخصيتي مي­شود كه در عالم رويا و در ميان متن­ها زندگي مي­كند و مبتنذلترين زندگي را به درجه اي نخبه­گرا فرافكني مي­كند پس اين شخصيت مرز ميان عامه پسند و نخبه گرايي را در مي­نورد.
شايد از ميان اين درهم ريختگي و حد فاصل بين واقعيت و متن بتواند به وجود خودش پي ببرد. كيست و كجاست؟
مانند يك فرا داستان به خودش واقف و معترف است. ساختار روايي اثر هفت بخش مربوط به شخصيت و عاشقش و هفت بخش مربوط به ارجاعات به متون ديگر است. روايت اول مربوط به راوي و عاشقش است كه با فونت معمولي چاپ شده است و روايت دوم براساس فراخواني ايماژها و معاني است كه از متون ادبي سينمايي به عاريت گرفته شده است با فونت ايتاليك چاپ شده است. ساختار داستان بر اساس تداعي صورت مي­گيرد اما ماهيت اين خاطرات اساسا متفاوت با خاطرات ديگر اوست چون خاطرات او مربوط به دنياي متنهاست. نه واقعيت كه خود تجربه كرده باشد.
Site Meter